غرب غمزده، نمایشنامهای منتشر شده در سال 1997 ، که در کنار ملکۀ زیبایی لینین و جمجمهای در کانهمارا سهگانهی مشهور «لینین» را تشکیل میدهند، یکی از نمایشنامههای مک دوناست که از افراطیترینهای آنها نیز هست.
مکدونا در این متن داستان ادیپ را دستمایۀ کار خود میکند و با دگربار روایت کردن آن در قالب دو برادر (هابیل و قابیلهای امروزی) در روستایی ایرلندی مضامین ضداجتماعی محبوب خود را در اثری درخشان باز میآفریند. دو برادر داستان پس از مرگ پدرشان به تنهایی با هم زندگی میکنند و جدالی که میانشان از کودکی در جریان است هر لحظه به خشونتی تمامعیار تبدیل میشود. آنها هیچ دلیلی برای خشونت ورزیدن به یکدیگر ندارند و همین موضوع آنها را از دیگر شخصیتهای مکدونا متمایز میکند. دو برادر با قساوت تمام از کودکی به جان هم افتادهاند و تلاش تنها شخصیت مثبت متن (پدر روحانی که از جایی خارج از روستا به آنجا آمده) نیز برای واداشتن دو برادر به تغییر خود بینتیجه میماند.
سبک مکدونا در انتقال لحظه به لحظۀ بحران به مخاطب از همان صفحههای نخست نمایشنامه موثر است؛ جملات طنزآمیز، کنایی، گزنده و هوشمندانۀ مکدونا باعث میشود که درام هیچگاه از نفس نیفتد و با دست به دست شدنهای پیاپی میان شخصیتها ضربآهنگ تند خود را حفظ کند.
نمایشنامههای مکدونا پُر آدمهای قسیالقلبَاند اما شاید هیچکدامشان مهابتِ غربِ غمزده را ندارند، چون اینجا معلوم نیست آدمها چرا اینطور بیمحابا خشونت میکنند و بیرحماند ــ و حتا از این هم ترسناکتر: برای خود این آدمها که اصلاً مهم نیست چرا.
(برگرفته از مجله اینترنتی آوانگارد)
گزیده کتاب
«(سرِشب. جلوی دیوارِ سیاه، یک اجاقِ نوی بزرگ نارنجیرنگ جا خوش کرده که شومینه را از دید خارج کرده؛ یک «و» هم سرسری روی اجاق نوشته شده. کُلمَن، عینک به چشم، روی صندلی راحتی سمتِ چپ نشسته و دارد ویمِنزاُن میخواند، لیوانی نوشیدنی کناردستش است. وَلین با کیسهای در دست وارد میشود. آرام و حسابشده میرود دستش را روی چند جای مختلفِ اجاق میگذارد تا ببیند تازگی استفاده شده یا نه. کُلمَن بهحالتِ ابرازِ نفرت رو به وَلین پیفپیفی میکند.)
وَلین: دارم چِک میکنم.
کُلمَن: میبینم داری چِک میکنی.
وَلین: چون تو اینجایی، دوست دارم یه چِکِ کوچولویی بکنم.