یک پرستار در جبهه جنگ با یک جانباز قطع نخاع آشنا می شود و پس از مدتی تصمیم به ازدواج می گیرند که با مخالفت خانواده ها مواجه می شوند و ...
کتاب حاضر روایتی از زندگی فاطمه عسکریان همسر جانباز شهید محمد کاظمی می باشد.
بخشی از سخن نویسنده: داستان عاشقی «فاطمه» و «محمد» در روزهایی که الگوی عشق را برای نسل جوان ما، خرس های قرمز و شکلات های قلبی ولنتاین شکل می دهد، تلنگری به جا و تکان دهنده است. داستانی که تصورمان از عشق را به هم می ریزد و ثابت می کند که بدون خانه های میلیاردی و ماشین های لاکچری و هدیه های میلیونی و چه و چه هم می توان عاشق بود و عاشقانه زندگی کرد.
ثابت می کند که گاهی عشق یعنی دیدن و شستن و پانسمان کردن و بوسیدن زخم هایی که هیچ وقت خوب نمی شوند ... که گاهی عشق و جراحت، ترکیب زیبایی است.
گزیده کتاب
حس میکردم تمام زن های دنیا دارند با هم توی دلم رخت می شویند و توی سرم بلند بلند حرف می زدند. خدا را به همه ی عزیزان و مقربان درگاهش قسم می دادم که بابام مخالفت نکند. عاشق شده بودم. به چشم من، جانباز کاظمی یک شیرمرد بود. شیر حتی اگر زخم خورده باشد، بازهم شیر است. اصلا زخم خوردنش هم شکوهی دیگر است...