یحیی کودکی است که از تنهایی حوصله اش سر رفته و تصمیم گرفته تا با خریدن گلدان گل و قرار دادن آن کنار پنجرة اتاقش خود را سرگرم کند. اما این سرگرمی چندی نمیگذرد که پاییز از راه میرسد و گل پژمرده میشود. یحیی در این حال تصمیم میگیرد تا از خاک گلدان برای خود آدمکی گلی بسازد و اسم تمام عروسکهایش را به آدمگ گلی یاد بدهد. اما آدمک گلی در برابر تمام حرفهای یحیی تنها و تنها سکوت میکند. با آمدن فصل بهار، گلی که در گلدان پژمرده بود، اینک دوباره جان میگیرد. یحیی گل را میچیند و آن را در قلب آدمک گلی میگذارد. مادر به یحیی میگوید که اسم آدمک گلی را چه میخواهد بگذارد و او بلافاصله میگوید «حوا» داستان تخیلی حاضر برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.