ماجراهای ایستگاه جنگلی خرسی دستش را بالا برد و گفت: سنگ کاغذ قی...! عمو لاکی گفت : هیسسسسس! مارک از پشت درخت بیرون خزید و گفت : سلام شما اینجایین؟ پس بیایین باز... عمو لاکی داد زد: ای داد بیداد!مگه نگفتم هیسسسس! به نظرت وقتی بزرگترها می گویند هیسسس! می شود باز هم بازی کرد؟نه؟ولی زاغچه یک بازی هیس هیسکی بلد بود؟چه بازیی؟ چرا اصلا از من می پرسی وقتی توی کتاب نوشته!