«سنگ های آرزو» کتابی کودکانه با درون مایه فلسفی است که در سال 85 با تصویرسازی هدا حدادی توسط انتشارات علمی فرهنگی منتشر شده است.
گزیده کتاب
قورباغه سه آرزو بیشتر نداشت: یک باد، دو باران، سه کرمهای چاق و چله. و برکه آرام در انتظار شنیدن آرزوها خمیازه میکشید. قورباغه یک سنگ انداخت در خواب برکه. “آرزو میکنم باد بوزد شدید” بادی وزید شدید… صدای ووره اش پیچید در گوش های آب گرفته قورباغه. قورباغه وحشت کرد و پشت بندش تعجب! چه زود آرزوی اول برآورده شد. قورباغه سنگ دوم را به آب انداخت “آرزو می کنم باران ببارد مثل چی” ناگهان آسمان باران بارید مثل چی! قورباغه ناباورانه پشتک زد و بادی به غبغب انداخت: “پس حقیقت دارد که این برکه معجزه می کند” قورباغه با سنگ سوم آرزوی سوم را بر زبان آورد: “کرم های چاق و چله از سوراخ هایشان بخزند بیرون” ناگهان قورباغه غیب شد مار خوش خط و خالی در یک چشم برهم زدن قورباغه را بلعید و رفت پی کارش! قورباغه خبر نداشت هر کس آرزویی دارد و ته برکه پر از سنگ است. سنگ های آرزو!