سرآغاز مطالب با ذکر احوال سلطان سید فیروز شاه، جد صفویان که در زمان امام کاظم(ع) در دار الارشاد اردبیل زندگی میکرد، آغاز شده است. به گفته نویسنده، در آن زمان، سلطان ادهم شاه، فرزند زاده ابراهیم ادهم، پادشاه ایران بود که چون آوازه کمال سید به گوش او میرسد، به اردبیل رفته و بعد از آن که او را سلطان فیروز شاه، زرین کلاه خطاب میکند، ولایت آن جا را به او میسپارد.
بعد از سلطان فیروز، پسرش عوض الخواص، به جای پدر نشسته و بعد از او فرزندش محمد الحافظ عهدهدار ارشاد مردم میگردد.
در ادامه حکایت صلاحالدین رشید، سید جبرئیل، سلطان خواجه علی و جنگ سلطان علی میرزا بیان شده است.
نویسنده، بعد از تشریح چگونگی خروج شاه اسماعیل و حکایت پسران رستم شاه و چگونگی رفتن شاه اسماعیل به اردبیل، نحوه خواستگاری و ازدواج شاه با تاجلو بیگم دختر عابدین بیگ شاملو را بیان کرده و به چگونگی تولد شاه طهماسب در قریه رنان اصفهان، اشاره کرده است.
در ادامه، جنگ شاه اسماعیل با سلطان مراد بیان شده که در این جنگ سلطان مراد شکست خورده و دستگیر میشود؛ اما موفق به فرار شده و به شیراز میگریزد. محمد کرهی، والی یزد، دو مرتبه او را دستگیر کرده و نزد شاه میبرد؛ ولی باز هم گریخته و این بار، الیاس بیگ مأمور گرفتن او میشود که وقایع پیش آمده در این مورد، بیان شده است.
پس از آن، الیاس بیگ برای سرکوبی حسین کیای چلاوی، به دامغان رفته، ولی در جنگ کشته میشود که این امر باعث میگردد، شاه اسماعیل خود به جنگ با چلاوی برود. نویسنده شرح جنگهای متعدد شاه اسماعیل؛ از جمله جنگ با چلاوی و محمد کرهی والی یزد را به تفصیل بیان کرده است.
در پایان، به برخی وقایع دوران شاه طهماسب؛ از جمله تسخیر خراسان و ترکستان اشاره شده است.
کلیه وقایع تاریخی کتاب مستند و مطابق با واقع نیست، بلکه تعصب مذهبی مؤلف و عوامل دیگری در تألیف مؤثر بوده است؛ مثلاًامیر علیشیر نوائی، وزیر دانشمند و نیکوکار ابوالغازی سلطان حسین بایقرا، در هر جای کتاب که اسمی از او به میان آمده است، بر خلاف مصالح ملک و ملت کار کرده است و انشای نامه سلطان بایقرا که در آن به شاه اسماعیل «میرزا» خطاب شده و موجب رنجش خاطر شاه و حمله وی به خراسان گردیده، به امیر علیشیر نسبت داده شده است؛ در حالی که این نامه، چند سال پس از فوت امیر علیشیر؛ یعنی در سال 910ق به هنگامی که شاه اسماعیل در یزد بوده تحریر یافته است.
خودکشی گوهرشاد بیگم و جنبه افسانهای آن، میتواند مثالی دیگر بر عدم توجه مؤلف به واقعیت وقوع وقایع تاریخی در کتاب باشد. مؤلف گوهرشاد بیگم را دختر سلطان حسین بایقرا دانسته و علت خودکشی وی را غلبه شاهی بیگخان بر هرات ذکر کرده است؛ در حالی که قتل گوهرشاد بیگم، به دستور سلطان ابوسعید میرزا و در سال 761ق اتفاق افتاده و غلبه شاهی بیگخان بر هرات، جزء وقایع سالهای 910 و 911ق است.
به جز موارد معدودی که مؤلف عباراتی را عینا یا با مختصر تصرفی از مآخذ مورد استفاده خویش نقل کرده، شیوه اصلی انشای کتاب، بسیار ساده و بیپیرایه است و این سادگی گاهی به حدی است که از سطح گفتگو و محاوره مردم عوام آن عصر تجاوز نمیکند؛ مانند وصف ملاقات قایتمز بیگ با امرای قزلباش و امثال آن.
در بعض جاها طرز تقریر مطالب و لحن جملات و عبارات، به صورت نقالی و قصه پردازی بیان شده است.