« سارا» تنها فردی است که در جنگل زندگی میکند. او روزی با نشستن روی یک قارچ بزرگ متوجة خزیدن ماری به سمت خود میشود. مار با مشاهدة سارا او را برای خوردن مربای سیب به مهمانی صدمین سالگرد تولدّ درخت سیب دعوت میکند. سپس آدرس درخت سیب را بر کف دست سارا مینویسد. فردای آن روز سارا بنا به دعوت مار راهی مکان استقرار درخت سیب میشود. امّا معلوم نمیشود که چه بر سرش میآید. برخی گفتهاند سه نفر شکارچی در حالی که عینک دودی زده بودند سارا را به زور داخل یک کادیلاک سیاه انداخته و با خود به باغ سیب بردند. اما برخی دیگر گفتهاند که سارا را روباه گیتاریست خوش تیپی گول زد. در همة روایتها نقطة مشترکی وجود دارد و آن این که سارا سیب خورد. سرانجام نیز سارا پیشمان از سیبی که خورده خود را به داخل رودخانه انداخته و خودکشی میکند. کتاب حاضر به شیوهای نمادین به نقل داستان سارا از زبان برخی حیوانات و درختان جنگل اختصاص یافته است.