در فصل اول که بخش اصلی کتاب است، بحث با ارائه طرحی از جایگاه دانشگاهها در جوامع مدرن آغاز شده که در فصل دوم با نگاه مختصری به تاریخ زیربنای جایگاه کنونی دانشگاه در بریتانیا پی گرفته میشود.
در فصل سوم، از طریق گفتوگویی با متن کلاسیک «جان هنری نیومن»، ایده دانشگاه، به بررسی مناسبات میان ایدهآل «آموزش لیبرال» با آرمان بسط فهم انسانی میپردازد.
فصل چهارم مباحث را پیشتر برده و به شکل خاص بر ماهیت و نقش علوم انسانی تمرکز میکند؛ البته روشن است که نه به این دلیل که مؤلف معتقد باشد علوم انسانی در دانشگاه نقشی محوریتر نسبت به علوم طبیعی و اجتماعی دارد؛ بلکه تاحدی به این دلیل که ماهیت و ارزش آنها نسبت به رشتههای حوزه علوم [طبیعی] کمتر از حد لازم درک شده است و تاحدی به این دلیل که با رشتههای علوم انسانی آشناتر است.
سپس در فصل پنجم، ویژگیهای غالب کارکردهای دانشگاه امروز بررسی میشود.
در بخش دوم کتاب با ارائه چند مثال، مؤلف استراتژی متفاوتی را بر مبنای فرصتی که شیوه نقد سیاست رسمی اتخاذشده درباره دانشگاهها در سالهای اخیر، میتواند برای تزریق شناختی مناسبتر از اهداف و ماهیت دانشگاهها به گفتمان عمومی فراهم کند، در پیش میگیرد.
فصول گنجاندهشده در بخش دوم موجزتر، هجوآمیزتر و موقعیتمحورتر هستند. این فصول تلاشهایی برای وارد کردن ملاحظات کلانتر، موضوعی و جهتداری که در بخش اول تشریح شدند؛ به مباحث جاری حول دانشگاه هستند. این فصول که الزاما به شیوه اپیزودی نگاشته شدهاند، شاهدی بر این شیوه هستند که دولتهای متوالی، از هر یک از احزاب، دستورالعمل اقتصادمحور فزآیندهای را طی دو دهه گذشته بر دانشگاه تحمیل کردهاند.