ماجرای پسری به نام "اوکونوشی" است. او که به همراه برادرانش برای خواستگاری، دختر حاکم راهی سفر شده است در راه با خرگوشی رو به رو می شود که بر اثر حادثه ای موهایش را از دست داده و پوستش قرمز شده است. خرگوش مورد تمسخر برادرانش واقع شده و به همین دلیل بسیار ناراحت است. "اوکونوشی" به خرگوش کمک می کند تا خود را درمان کند. زمانی که آن ها به نزد حاکم می رسند، حاکم با شنیدن دلاوری های "اوکونوشی"، تصمیم می گیرد دختر خویش را با وجود خواستگاران فراوان، به "اوکونوشی" دهد.