از نظر مارکس ما هنگامی آزاد میشویم که بدون انگیزه ضرورت جسمانی تولید کنیم؛ و همین سرشت است که در نظر مارکس گوهر همگی ما را تشکیل می دهد. ایگلتون، با ذکر این نکته که مارکس بیش تر دغدغه تفاوت دارد تا برابری، توضیح میدهد که از دید مارکس آزادی مستلزم خلاصی از کار تجاری است، آزادی همانا "نوعی افزونی آفریننده بر آن چیزی است که به لحاظ مادی ضروری است". ایگلتون شرحی کلی در باب ارتباط های میان تولید، کار و مالکیت عرضه میکند، مفهوم هایی که در واقع هسته اصلی اندیشه مارکس را تشکیل میدهند. سپس شرحی از اوتوپیای مارکس به دست میدهد: "این اوتوپیا جایی است که در آن کارْ خودکار میشود، به نحوی که لذت از یک هلو یا خشنودی از یک کوارتتِ زهی همان اندازه جنبه هایی از خود تحقق بخشی ما به شمار می آیند که ساختن سدها یا تولید سریع چوب رختی".