آنچه تاکنون از زندگی و زمانه مولای متقیان علی (علیه السلام) شنیده یا خوانده ایم پاره هایی پراکنده از مشهورات است و دانش ما محدود به روایت هایی است که نمی دانیم دقیقاً کجای زندگی امیرالمؤمنین جلوه کرده اند. اما این بار در کتاب «حیدر» با روایتی خطی، یک دست و درهم تنیده از 9 سال زندگی مولی الموحدین علی (ع) با حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مواجهیم. روایتی که راوی اش حیدر (ع) است.
کتاب حیدر را از زبان مولا می خوانیم که از سال دوم تا یازدهم هجری چه گذشت. از روزهای نزدیک به ازدواج حضرت امیر (ع) تا روزهای بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها. هر آنچه از زندگی مشترک، نبردها و روزگار پرفراز و نشیب به طرزی پراکنده در منابع شیعه و سنی ثبت شده است، از دید نویسنده آزاده اسکندری، دور نمانده و در تلاشی عالمانه با اتکا و ارجاع بر بیش از 120 منبع متقن، تصویری روشن و یک پارچه از زندگی مولی الموحدین در «حیدر» بر کاغذ نشانده است.
کتاب حیدر نوشته آزاده اسکندری است و در انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
گزیده کتاب
از جنگ بدر که برگشتیم، بقیه دهه دوم ماه را در مسجد معتکف شدیم. غوغایی در دلم به پا بود. دوست داشتم فاطمه، خانم خانهام باشد و من سایه سرش. همیشه حتی در سختترین دقایق جنگ هم با ترس بیگانه بودم؛ اما آن روزها چهچیزی جسارت را در من ذوب کرده بود، نمیدانم؟ هرچه با خودم کلنجار میرفتم، نمیتوانستم پا پیش بگذارم. باز مرور کردم آن روزی را که پیامبر پرسیدند: «نمیخواهی ازدواج کنی؟» از لحنشان معلوم بود که یعنی خوب است یکی از دختران قریش را برایت بگیرم. سکوت کردم. نمیخواستم فاطمه را از دست بدهم.
-------------
فاطمه به سن ازدواج رسیده بود. خواستگارهایش مالومنال داشتند و اسمورسم. ابوبکر دخترش عایشه را تازه به عقد پیامبر درآورده بود. انتظار شنیدن جواب رد نداشت؛ اما شنید، همچنین عمر و عبدالرحمنبنعوف. وضع مالی عبدالرحمن و عثمانبنعفان، نسبت به بقیه بهتر بود. چنان مهریه را بالا گرفته بودند که همه میگفتند: پیامبر فاطمه را به یکی از آن دو میدهند.