غیرقابل سفارش
این کالا فعلا موجود نیست و غیرقابل سفارش است.

حاج عمار: نیم نگاهی به سیره شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی

دسته بندی: فرهنگ پایداری فلسطین، لبنان، سوریه و یمن

ناشر: موسسه فرهنگی هنری جنات فکه

نویسنده: فاطمه دوست کامی

سال نشر: 1395

تعداد صفحات: 129

2
فروش پیامکی این محصول
معرفی کتاب
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما

معرفی کتاب

تاب «حاج عمار» که برگرفته از زندگی‌نامه شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی ملقب به عمار است، در 6 بخش به بیان خاطرات شاخص و رفتار و سیره این شهید پرداخته‌است. بخش اول با عنوان «محمد حسین حاصل تربیت امام حسین (ع) بود»، شهید محمدخانی به روایت پدر است و پدر شهید به بیان و معرفی خصوصیات اخلاقی و اجتماعی و... شهید می‌پردازد و خاطراتی از برهه های مختلف زندگی او به خصوص درجوانی و شهادت او تعریف می‌کند.

بخش دوم با عنوان «هر شب برای عمار صدقه می‌گذاشتم» به روایت شهید از زبان مادرش پرداخته است و مختصری از زندگی‌نامه شهید از کودکی تا شهادت را بیان کرده‌است. نویسنده در بخش سوم با عنوان «محمد حسین برایم بهترین بود» به روایت شهید از زبان همسرش پرداخته است. بخش چهارم به شهید به روایت خواهرش اختصاص دارد و با عنوان «یادت به خیر برادرم...» آورده شده است و خواهر شهید از خاطرات همبازی بودن در کودکی تا دوران دبستان و مدرسه حرف می‌زند. و راوی لحظات سخت شنیدن خبر شهادت محمد حسین است.

دو بخش پایانی با عنوان‌های «محمد حسین یکی از رویش‌های انقلاب بود » و «رفیقم کجایی» به روایت شهید از زبان یکی از فرماندهان مدافع حرم و دوست و همرزمش در سوریه پرداخته است و شخصیت این شهید را در جنگ و دفاع تعریف کرده است و بخش آخر خاطرات او در سوریه و نحوه شهادتش را از زبان دوستش روایت کرده است. در انتها و در دو بخش تعدادی از اشعار شهید و تصاویر او ضمیمه اثر شده است.

گزیده کتاب

«خبر شهادت حسین از سوریه تایید شد. حسین را آوردند توی حسینیه‌ای که در معراج شهدا بود. نزدیک دو تا اتوبوس از دوستانش از یزد آمده بودند برای خداحافظی و انجام مراسم تشییع و خاکسپاری. صحنه عجیبی بود. همه‌شان مثل پروانه دور تابوت حسین می‌گشتند و سر و صورت و بدنش را نوازش می‌کردند و داداش صدایش می‌کردند.

سر مراسم عقدش چنین صحنه‌ای را دیده بودم و می‌دانستیم با خیلی‌ها عقد اخوت بسته، اما نمی‌دانم چه سوزی توی این صدا کردن‌ها و قربان صدقه رفتن‌ها بود که آن روز اینقدر مرا منقلب کرد. دلم برای دیدنش تنگ شده هنوز هم که هنوز است با هر زنگ تلفن، دلم می‌ریزد. انگار نمی‌خواهم شهادتش را باور کنم. هنوز منتظرم بیاید دیدنمان و برای رفتن‌هایش خداحافظی کند. من هم مثل همیشه او را به بی بی زینب (س) بسپارم و به حق برادرش قسمش بدهم که چشم از برادرم برندارد. بادت به خیر برادرم... یادت به خیر!»

اطلاعات کتاب

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام

برای ثبت بریده ای از کتاب لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام