شخصیت اصلی این داستان مردی به نام حکیم است که از دو زاویه متفاوت به دنیای داستان نگاه می کند. او در اصل به روایت روزهای انقلاب می پردازد که به همراه دوستانش؛ داریوش، نواز، صابر به مبارزه با مأموران حکومت طاغوت پرداخته و سرانجام پیروز شده اند، اما پایان اثر که انتظار می رود با توجه به پیرنگ داستان به لحظه های شاد و امیدوار کننده ختم شود، شکل دیگری به خود می گیرد و فضای دلگیر و نگران کننده ای را به مخاطب منتقل می کند. روایت جزئی نگارانه حکیم از روزهای انقلاب که سرعت کندی هم در گذر زمان دارد وقتی به لحظه پیروزی آن نزدیک می شود، به ناگهان دور تند به خود می گیرد و به یکباره به سال های اخیر(پایان دوران دفاع مقدس و مدت ها بعد از آن) می رسد؛ زمانی که حکیم جزو تنها بازماندگان آن جمع پر شور و انقلابی محسوب می شود که حالا بر اثر جراحات شیمیایی در دوران دفاع مقدس روزهای ناخوشایندی را سپری می کند. البته مسئله اصلی او اکنون ناملایماتی است که از جانب اطرافیانش می بیند. در داستان، شخصیت حکیم نماینده قشر خاصی از افراد جامعه است که در دو مقطع حساس تاریخی در دوران معاصر- ایام وقوع انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس- بدون هیچ گونه چشم داشتی حضور فعالی در روند جریان ها داشته و شاهد به ثمر نشستن تلاش های جمعی در این راه بوده اند، اما بعد از پایان هر یک از این رویدادهای بزرگ حضور آنها در تثبیت وقایع نادیده گرفته شده است. حیکم در زمان وقوع حوادث انقلاب، یک دانشجوی شهرستانی است که در تهران تحصیل می کند و به لحاظ حضور در بطن وقایع، رفتارهای هوشمندانه ای از خود نشان می دهد و سعی می کند حضور موثری در جریان انقلاب اسلامی و به ثمر نشستن آن داشته باشد. او در این راه تا حدودی هم موفق است؛ وقتی احساس می کند باید در درگیری ها انقلاب حضور به مراتب موثرتری داشته باشد، به شهر محل سکونت خانواده اش(دوگنبدان) بر می گردد و تفنگ قدیمی پدر را بر می دارد و دوباره به تهران باز می گردد و این بار با تفنگ ماموران حکومت طاغوت را نشانه می گیرد. شخصیت های دیگر داستان هم پرداخت موفقی دارند. داریوش نمونه کاملی از یک کاراکتر اجتماعی نیمه فعال در جریان مبارزات انقلابی است. او شخصیت دو آتشه ای نیست، مدام سیگار می کشد و تصنیف ها و آواز «گلنار» را در گرامافون قدیمی که دارد گوش می کند. به موقع هم به همراه حکیم و بقیه دوستانش در فعالیت های انقلابی شرکت می کند. شخصیت نواز هم نمونه ای از کاراکترهای آشنا در ایام انقلاب است. او یک جوان شهرستانی (از اقوام لر است) محسوب می شود که دل در هوای ولایت خود دارد، اما حالا که در مرکز جریان های انقلاب اسلامی قرار گرفته، به عنوان یک مبارز تمام عیار مقاومت می کند.