این داستان، حکایتی است از محبت، صداقت و شهامت که در دوران قحطی بزرگ ایرلند، در دهه 1840 رخ میدهد.
سه خواهر و برادر، بعد از ناپدید شدن پدر و مادرشان، از ترس فرستاده شدن به نوانخانه، تصمیم به فرار میگیرند. آنها به سفری طولانی و خطرناک دست میزنند تا خالههایشان را پیدا کنند؛ خالههایی که مادر در قصههایش از آنها بسیار صحبت کرده بود. بچهها در طول سفر با خطرها و مشکلات بسیاری روبهرو میشوند.