کتاب پنجه تنتره تاکنون به بیش از پنجاه زبان دنیا ترجمه شده است. این کتاب در عصر خود یک کتاب سیاسی بوده است. زیرا در آن از زبان حیوانات به رفتار غلط شاهان اشاره شده و کشورداری و رفتار درست به حاکمان زمان گوشزد شده است.
نویسنده کتاب سعی کرده است که در قالب داستان های شیرین، راه و رسم درست زندگی کردن را به خوانندگانش بیاموزد. «الاغ بی مغز»، «اسکلت شیر»، «راسوی وفادار»، «موش و مرتاض»، «اتحاد»، «مرد نمک نشناس»، «موش های آهن خوار»، «الاغ آوازخوان»، «میمون و تمساح»، «کلاغها و مار سیاه»، «داوری گربه» و «دختری که با مار ازدواج کرد» عنوان برخی داستان های این کتاب است.
گزیده کتاب
یک روز مرتاض به همسرش گفت: «دختر ما بزرگ شده و باید ازداوج کند، اما من می خواهم که همسر او در دنیا از همه قویتر باشد.» مرتاض کمی فکر کرد و بعد گفت: «بهتر است با خورشید ازدواج کند.» مرتاض این را گفت و سپس با استفاده از نیروی سحرآمیز خود، خورشید را به آنجا دعوت کرد. خورشید دعوت او را قبول کرد و پرسید: «با من چه کار داری؟» مرتاض گفت: «از تو می خواهم که با دختر من ازدواج کنی. او دختری خوب و زیباست و می تواند همسری خوب برای تو باشد...