قلب محور نور خدا می شود یا محل ظلمت شیطان؛ اگر نور را پذیرفت علم می یابد و برای رسیدن به همه لشکرهای عقل آماده می شود و اگر ظلمت را پذیرفت به راه شیطان می رود. آنگاه که به سمت جهل و شیطان شوق پیدا کرد، خود را عقلانی می داند و دیگران را جاهل و بی عقل؛ چرا که شیطان آن را عقلانی جلوه می دهد. وارونگی ارزش ها از همین جا نشأت می گیرد یعنی ارزش ها زمانی وارونه می شوند که تمایل قلب ها وارونه شود، و قلبی که باید حرم خدا باشد، به حرم و جایگاه شیطان تبدیل می شود آنگاه ارزش های شیطانی، جایگزین ارزش های الهی و دینی می شود و به عنوان ارزش توسط همان افراد، از آنها دفاع خواهد شد. این ماجرا در کل تاریخ تکرار شده است.
در حقیقت عقل و جهل مثل و ضد هم هستند، به همین دلیل شیطان سعی می کند که آنها را به جای هم بنشاند، و جهل را با لباس عقل و به جای عقل بر آدمیان قالب کند. به این ترتیب بایست بسیار توجه کنیم برخی چیزهایی که به عنوان عقل و یا علم عرضه می شود، جهل اند، ولی این را چگونه تشخیص دهیم؟
قصد نویسنده در این کتاب پرداختن به همین موضوع می باشد.
فصل اول: حدیث عقل و جهل فصل دوم: عقل و جهل؛ مثل هم و ضد هم فصل سوم: علم و جهل؛ مثل و ضد هم فصل چهارم: استکمال عقل و اختلاط عقل و جهل در تاریخ فصل پنجم: انسان فصل ششم: عقلانیت جامعه و عقلانیت تاریخ فصل هفتم: امکان تفاهم و چند مسئله دیگر