●دسته بندی: کودکان و نوجوانان
●ناشر: سوره مهر
●نویسنده: گروهی از نویسندگان
●سال نشر: 1399
●تعداد صفحات: 208
رفتم سروقت استاد خیاط. شلوار را زیادی کوتاه کرده بود. خیاطتوپید: «بیا، پسر. چرت نگو. این همون پارچهایه که از شلوارت بریدم. »پس چی؟ چرا اینطوری شده بود.مامان میگوید: «پسر جان، چرا گریه میکنی؟ من که دلم نیامدشلوارت بلند بماند، نصفشبی رفتم و ده سانتش را برایت کوتاه کردم. ولی از من میشنوی، بازیگری خوب نیست. »میروم توی اتاق و بلندتر گریه میکنم. خواهرم میگوید: «گریهچرا؟ حیف که دلنازکم! دلم نیامد شلوارت بلند بماند. هرچند نقشبدی را بازی میکنی، دیشب شلوارت را بیست سانت کوتاه کردم.خوب شده بود؟ ولی از من میشنوی، آدم نباید با هیچ بهانهای حاضرشود به ظلم خدمت کند. » بابا، ولم کنید... اخراج شدم...