هیچ مورخی، هرچند مغرض، نتوانسته است دست انگلیس و برنامهریزی او را در پشت کودتای 3 اسفندماه سال 1299 و منافعی که از این رهگذر عایدش شده است را نفی و نادیده بگیرد. در برابر تحرکات رضاخان و منورالفکران غربگرا و صاحبمنصبان ارتش و شهربانی و جمعی از درباریان و نمایندگان مجلس شورای ملی که هر لحظه و هر روز نقشهای تازه به صحنه میآوردند تا ملت و شخصیتهای اثرگذار را فریب دهند و مقهور سازند، اشخاص قلیلی بودند که با شناخت این نقشهها و سیاستِ پشتِ سر آن، به افشاگری، مقاومت و مقابله برخاستند. آنان کوشیدند تا جلوی اضافه شدن «وابستگی» به بیگانگان بر «فساد» دوره قاجار را بگیرند و اجازه ندهند آزادی و استقلال و هویت ملی - اسلامی کشور پایمال منافع استعماری بیگانگان و استبداد رضاخان شود. اگرچه این اشخاص در تقابل با تحرکات سازماندهیشده رضاخان و حامیانش از داخلی و بیگانه موفق نشدند، اما صحنههایی را در تاریخ به ثبت رساندند که رجوع به آنها، بسیاری از واقعیتها را آشکار میکند و عبرتها و درسهایی برای ملتِ خواهانِ عزتمندی و پیشرفت و دیانت در خود دارد. یکی از این مردانِ در اقلیت، که تا لحظه آخر حیات دنیایی خود، دست از افشاگری و مبارزه و مقاومت برنداشت و هرگز نترسید و تسلیم نشد، به اذعان عموم مورخان و اندیشمندان، شخصیتی استثنایی و کمنظیر به نام «آیتالله سیدحسن مدرس» بود. این کتاب تقابل این دو را و اهداف چنین تقابلی را به خوبی در قالب صحنههای مقابله و مبارزه به تصویر کشیده و خصوصیات این دو جبهه که در دو شخص، یکی مرد و یکی نامرد جلوه نموده بود را ترسیم و بازگو کرده است.