کتاب «فارغالتحصیلی جیک مون» با اتفاقی تکاندهنده آغاز میشود ؛ یعنی روزی که «جیک مون» با دوتا از همکلاسیهایش در راه مدرسه، پدربزرگش را در حال وارسی سطل زبالهی بزرگ سر خیابان میبینند. دوستان جیک مشغول مسخرهکردن پیرمرد زبالهگرد میشوند، اما جیک از فرط خجالت و نداشتن شهامت کافی برای پذیرش وضعیتی که پدربزرگ «اِسکِلی» دارد، اصلاً به روی خودش نمیآورد که پیرمرد کثیفی که سطل آشغال را دنبال هیچی میگردد، پدربزرگش است. در این کتاب، نه تنها وضعیت سخت یک بیمار آلزایمری، که مهمتر از آن وضع سخت همپاهای این بیمار را برای مخاطب به تصویر میکشد.رمان فارغالتحصیلی جیک مون، تلاش کرده فقط یک نمونه از ایندسته همپاها و مشکلاتشان را برای مخاطب به تصویر بکشد. باربارا پارک تلاش کرده در این اثر به روابط انسانی و رسیدن به درک متقابل، نگاهی دقیق و موشکافانه بیندازد.