ین کتاب دربارهی یک پدر و پسر پنج سالهاش، میشل و بهترین دوست میشل، استفان و دربارهی یک قصه و یک گرگ است. والدو، گرگ گرسنه، یواشکی برای بردن مرغ رنگینکمان، به لانهی مرغ میرود، اما جیمی، پسر کشاورز، همان موقع از راه میرسد. پس از آن معلوم نیست بعدش چه اتفاقی میافتد، پسرها مدام وسط قصه میپرند و قصه با سرعت پیش میرود و والدو گرچه به شامش نمیرسد، اما دسر میخورد!