این رمان روایت جوانی است که در حال سپری کردن خدمت سربازی اش در زندان است. شخصیت اصلی رمان برای غلبه بر مشکلات درونی و بیرونی که با آن دست و پنجه نرم می کند درصدد پیدا کردن راهی برای رفع آنهاست. او به استقبال پیشنهادهایی می رود که تبعات مختلفی برایش دارد و در این میان مفاهیمی همچون عشق، نفرت، انتقام و خیانت را تجربه می کند.
گزیده کتاب
هیچ نامه عملِ سفیدی این جا پیدا نمی شود. نامه ها در طیفی از رنگ سیاه دسته بندی شده اند؛ یکی کمر نگ تر، و دیگری پر رنگ تر. انگار رویشان قیر مذاب ریخته باشند. انتهای طیف سیاه، با کنتراست بالا. احساس می کنم از بدو تولد دست راست نداشته اند و همه یک دست به دنیا آمده اند؛ با دستِ چپ. فکر می کنم قیامت هم باید بایگانی داشته باشد؛ چیزی شبیه بایگانی زندان. حکماً بزرگ تر و شلوغ تر. آن جا هم چند سرباز مادر مرده وجود دارد که دائماً بین اتاقِ بایگانیِ قیامت و دفتر مددکاری برزخ رفت و آمد می کنند. سربازِ بیچاره گهگیجه می گیرد از بس پرونده ها را زیر و رو میکند. آن همه آدم عجیب و غریب. آن همه پرونده عجیب و غریبتر.