●دسته بندی: امام حسین و عاشورا
●ناشر: رود آبی
●نویسنده: مجید ملامحمدی
●ویراستار: رامین باباگل زاده
●سال نشر: 1402
●تعداد صفحات: 256
تا به حال شنیده بودی نعل اسب برای کسی ارزشمند و متبرک شود؟ توی فکر فرورفتم. بعد از مکثی طولانی گفتم: «وقتی مردمانی برای تبرک به خاک کف پای خلیفه بوسه میزنند، یا بر عصا و نعلین و انگشتر امیر دارالاماره دست میکشند، نعل که جای خود دارد؛ آن هم نعلهایی که در کربلا باعث شهرت سواران شجاع خود شدند....» هر دو دوباره بلند بلند خندیدیم. من وسط خنده، جفت شانههای سالم را گرفتم و گفتم: «ده اسب یعنی هر اسبی چهار نعل. به عبارتی میشود چهل تا نعل. حالا حساب کن چند کیسه طلا باید بابت آن نعلها بگیریم!» سالم به دماغ خود چین انداخت و غرق در شوق گفت: «البته ما به غیر آن تاجران مصری، چند مشتری دیگر هم جور کردهایم. این مردم را چه دیدهای؟! شاید میخواهند نعلپرست بشوند!» ادامه خندهام را خوردم و گفتم: «اگر امیر عبیدالله بفهمد چه؟ خشمگین نمیشود؟»