55,000
تومان
10 ٪
49,500
تومان
افزودن به سبد خرید

زندگی آیت الله سید علی قاضی طباطبایی تبریزی

دسته بندی: خاطرات، زندگینامه و سفرنامه

ناشر: روایت فتح

نویسنده: آزاده جهان احمدی

ویراستار: فاطمه السادات حیائی طهرانی

سال نشر: 1400

تعداد صفحات: 80

2
امتیاز
1
نفر
5 از 5
فروش پیامکی این محصول
معرفی کتاب
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما

معرفی کتاب

کتاب زندگی‌نامه این عارف واصل با هجرت پدرش از نجف به تبریز آغاز می‌شود و سپس با تولد و کودکی و جوانی این عالم فرزانه ادامه می‌یابد. نویسنده در مقدمه این کتاب تصریح کرده است ؛ نوشتن از مردی که همه همتش دیده نشدن است، محال نیست اما به غایت سخت است.
سلسله حوادث زندگی سیدعلی بعد از اجتهاد تا چهل سالگی سکوت مطلق تاریخ است. و عملا زنجیره توالی حوادث زندگی او پاره می‌شود. در این کتاب تا جایی که امکان داشت تکه‌های پازل زمانی را در کنار هم قرار داده و یک خط سیر طبیعی را استخراج کرده است. اما به هر حال این خط از جایی کاملا محو است. برای همین در این اثر اتفاقاتی که از وقایع و یا مواجهه افراد با ایشان رخ داده است؛ در بخش‌هایی جداگانه به شکل داستان روایت شده‌اند. او تاکید می‌کند که تخیلش در نگارش زندگی سیدعلی‌آقا فقط تا جایی رخ عیان کرده که به اصل روایت لطمه نزند و درعین حال اثر را جذاب و خواندنی کند. این اثر، تلاش درحد بضاعت برای معرفی مردی است که هیچ‌گاه نخواست معرفی شود.

گزیده کتاب

سیدعلی‌آقا پدر بود. مثل هر پدری فرزندش را دوست داشت. سید محمدباقر هم یک جور دیگری استعداد داشت. نابغه خانواده سیدعلی‌آقا بود. اما اجل مهلتش نداد. در همان 14 سالگی بر اثر برق گرفتگی از دنیا رفته بود و همه این وسط از آرامش سیدعلی‌آقا متعجب بودند. قبلا دیده بودند دخترش که ازدواج کرده بود و به اجبار کار همسرش به ایران رفته بود؛ سیدعلی‌آقا چقدر گریه کرده بود. اما این آرامش را درک نمی‌کردند. نورچین خانم مادر محمدباقر بی تاب بود اشک هایش تمام نمی‌شد. تا بالاخره سیدعلی ‌آقا حرف آخر را زد.

کنار همسرش نشست و گفت:
- تو چرا این قدر زیاد برای بچه گریه می‌کنی؟
- جوان بود باهوش بود و بد جور مرد.
زن این را گفت و دوباره اشک‌ها بودند؛ که بی امان صورتش را خیس می‌کردند.

- فرزندت الان این جا پیش من نشسته است و به کنار دست خودش اشاره کرد.

زن با همان چشم‌های قرمز و پر از اشک و با همان صورت خیس، با همان قلب هزار تکه شده از داغ اولاد به صورت همسرش نگاه کرد. در نگاه سید چیزی بود که قرار به دل داغدار مادر برگرداند.

اطلاعات کتاب

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام

برای ثبت بریده ای از کتاب لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام