در ششمین جلد از مجموعه زندگی قرار است از اندرونی زندگی یک آقا و خانم خاص، امام خمینی و همسر مهربانش بخوانید. شاید برایتان جالب باشد بدانید زندگی آقا روحالله جوان موقع ازدواجش چگونه بود؟!
حورا نژادصداقت در این کتاب ماجراهای کمتر گفتهشده از زندگی مردی را نوشته که از روز اول امام خمینی نبود، بلکه طلبه جوانی بود که با تمام سختیهای زندگی مبارزه کرد و تلاش کرد تا راهش را پیدا کند.
این کتاب براساس واقعیت نوشته شده و تمامی نقل قولها مرجع دارد و راوی آنها خانم خدیجه ثقفی است؛ بانو قدس ایران.
گزیده کتاب
به کاخ مرمر که رسید، اجازه ندادند که وارد شود. گفتند که شأن اتومبیلتان کمتر از کاخ و ارزش دربار است. حاج آقا روحالله گفت: «بگویید روحالله از طرف آیتالعظمی بروجردی آمده است. اگر هم با همین خودرو راه نمیدهید، برمیگردم. موانع را برداشتند و ماشین در فضای بزرگ کاخ با درختهای بلند به حرکت درآمد. راننده در جایگاه مخصوص، نگه داشت و مسافر محترمش را پیاده کرد و چشمانتظار ماند. نماینده مرجع تقلید شیعیان جهان بود که داشت در کاخ مرمر راه میرفت. رفت تا به اتاق انتظار رسید. باید منتظر میشد. اما نشد. یکراست به اتاق دیدارها رفت. نگاهی انداخت. آنجا فقط یک صندلی دید. حدس زد که احتمالا رسم بر این است که محمدرضاشاه بنشیند و مهمانش بایستد و خواستهاش را عرض کند. چند لحظهای به فکر رفت. تصمیمش را گرفت؛ روی صندلی نشست. بعد شاه وارد شد. چشمش که به نماینده آیتالله بروجردی و صندلیاش افتاد، تعجب کرد. بیدرنگ صندلی دیگری برای شاه آوردند. او هم نشست