وزی روزگاری، شغالی بود که نزدیک روستایی زندگی می کرد.
لانه ی شعال زیر بوته ی تمشک بود.
کمی دورتر، خانه ی خاله کوکب بود.
خانه ی او درست کنار جنگل بود و دور تا دور آن را پرچین بلندی کشیده بودند.
داخل خانه پر بود از مرغ و خروس و اردک و غاز.
به علاوه ی دو گاو و چند گوسفند و یک سگ که گوشه ی حیاط بسته شده بود.