45,000
تومان
4 ٪
42,800
تومان
افزودن به سبد خرید
1
امتیاز
1
نفر
5 از 5
فروش پیامکی این محصول
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما

گزیده کتاب

لولید و صاف شد. چشم در چشم که شدیم، وای خدا!
شاپور بود. زدم توی سرش.
- خاک تو سرت، کلاه آهنی رو روی باسن میذارن؟!
شاپور لبخند زد و گفت:«حکمتی توش داره علی»
-چه حکمتی علاف؟
- اگه ترکش بخوره توی سرم،راحت میشم. اما اگه بخوره
تو باسنم، یه سال باید مثل مراد رو شکم بخوابم.

اطلاعات کتاب

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام

برای ثبت بریده ای از کتاب لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام