کتاب «باران تشنه» از تشنگی خانوادهها میگوید در قحط فرزندانی دور افتاده از وطن. از قاب عکسهای خالی، از انتظار خواهرانی که برادر ندیدهاند، اما انتظارش را هر روز در چشمان خیس پدر و مادر، در کمرهای تاشدهشان و در لابلای موهای تازه سفیدشدهشان میبینند و حس میکنند.