خانۀ عزیـزم ، … من هم یک روز تو را ترک میکنم و امیدوارم که دلتنگت نشوم. جای زن دیگری را در خانهای دیگر میگیرم و زن دیگری جای مرا در تو پر میکند. میبینی؟ باید قصۀ خانهها را از زبان زنهایی که در آنها پیر شدهاند، شنید. ما زنها امتداد هم هستیم در زمانهای مختلف. با خانههایمان پیر میشویم و بالاخره در یکی از آنها دنیا را ترک خواهیم کرد و اثری از ما به جا خواهد ماند…؟ | نمیدانم | کاش معمار تمام خانهها زنان بودند. کاش هر خانه شناسنامهای داشت و کاش هر زن خانهای.