زمستان آلیسا نوشتهی زوران درونکار، دربارهی دختری دهساله است که تنها با مادرش زندگی میکند و از یک مصیبت به دیگری میافتد. مادر آلیسا او را طناب نجاتش کرده است. هرروز زندگی مثل روزهای بارانی است و اینجوری میشود که آلیس در چله تابستان شروع میکند به یخ زدن. آلیس مریض نیست؛ او سوگوار است، برای پدری که مدتی پیش در تصادف ازدستداده. او در رؤیایی سه کودک را میبیند با سرنوشتی شبیه به خودش؛ و آلیس اینجاست که میفهمد همهچیز به خودش بستگی دارد تا بتواند از شر این سرمای جانفرسا رهایی یابد. این رمان با خرید حق انحصاری نشر اثر (کپیرایت) از سوی نشر افق منتشر شده و حق انتشار ترجمهی فارسی آن در سراسر جهان متعلق به این نشر است.
گزیده کتاب
باران هرگز تکراری نیست و هر قطرهاش قطرهی تازهای است! آلیسا توی آفتاب تابستان هم یخ میزند؛ آن هم نه فقط دست و پاهایش که در تمام جانش زمستان خانه کرده است. مادرش میگوید آقای دکتر متخصص است و خیلی زود تشخیص میدهد، لابد یکجور بیماری ویروسی است. اما آلیسا تهِ دلش میداند که ویروسی در کار نیست. یک سالی میشود که غم و غصهها او را دوره کردهاند، انگار زندانی یکی از همین گویهایِ بلورینی شده که همیشه تویشان برف میبارد…