حالا با این همه پول چه کار کنیم؟ ناگهان بستهای بزرگ پر از پول از آسمان پایین میافتد و دامیان و برادرش آنتونی یک دفعه پولدار میشوند؛ خیلی خیلی پولدار. برادرها تصمیم میگیرند که به هیچکس چیزی نگویند، حتی به پدرشان. حالا دیگر میتوانند هر چیزی که عشقشان کشید، بخرند؛ به جز یک چیز که بیشتر از هر چیز دیگری به آن احتیاج دارند…