رها کن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش در آن آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم
شمس تبریزی، جسمش در «پشت حوصلۀ نورها دراز کشید» اما حقیقتش همچنان در سپهرِ جانِ مشتاقانِ حق میدرخشد. او گرچه بر طومار کاغذی، خطی برجا نگذاشت و خرقهای به کسی نداد تا سلسلة شمسیه! را بنیانگذاری کند، اما توانست به قول خودش، معانی پلنگطبع را به جان فقیه دفتربارۀ قونیه بیندازد تا مولانای در گریز از «سخن»، شیخی به نام مثنوی به جهان آورد که خرقهپوشِ صحبت آن کاملِ تبریزی است…
مانند مکوک کژ، اندر کف جولاهه صد تار بریدی تو در تار دگر رفتی
کتاب حاضر در برگیرندۀ دو بخش زیر است:
بخش(الف) آفتابی ز مشرقها بُرون:
در این بخش ابتدا در قالب ماتیکان (فصل)های چهارگانه، سخنانی دربارۀ چندوچون دیدگاههای شمس، ماهیت و ساختار مقالات، راز ننوشتن او و چگونگی انتقال معانی به مولانا در قالب پرسش و پاسخ شرح داده میشود، سپس در ماتیکان پنجم رویکردی هرمنوتیکی به نام چُرخشتِ فهمندگی ـ که از ابداعات مؤلف است ـ برای فهم مقالات ارائه میگردد.
بخش (ب) تاروپودهای قبایی از آتش:
نگارنده شرح کامل متن مقالات موجود را ناممکن و بیهوده میداند لذا در این بخش، چرخشت فهمندگی برای فهم چهل قطعه(متنک) برگزیده از مقالات (=اَبرمَتن) بهکار گرفته شدهاند. در این فرآیند ابتدا متنک برگزیده شرح ادبی گردیده، سپس پیوندهای آن با دگرمتنکهای مرتبط در مقالات و آثار مولانا بررسی و شبکهای معنایی ایجاد شده است. این شبکه امکان فهم نزدیکتری به مقصود شمس در گفتمان درویشی پیر تبریز را فراهم آورده است. فهمنده که روندۀ ربوده است با عبور از این مرحله ـ که «مؤلفمحور» است ـ به «متنمحوری» گرایش یافته و آموزههایی را استنباط و استخراج میکند که پاسخهای نظری و رهنمودهایی عملی برای هر «فهمندۀ نیازمندِ صادق» به قدر طلب اوست. این آموزهها که خوانندگان نیز میتوانند با مشارکت در «چرخشت فهمندگی» آنها را تکمیل کنند، امکان آن را فراهم میآورند تا بتوان به خویشتن، جهان و جهانیان از زاویههای دیگری نگریست و عمل کرد…