در کتاب «چیستانهای رازگستر»، چیستانهایی مطرح میشود و به این وسیله ذهن مخاطب، درگیر ابعادی از زندگیاش میشود که شاید گاهی از کنار آنها بیتوجه میگذشته است و با پاسخ به این چیستانها راهی جدید پیشِروی خود میبیند.
در این کتاب، به شیوهای تناقضآمیز و پرسمانخیز، آمده است که کلیدهای مدیریت زندگی رازگشایی از مقصد و معنای آن نیست، بلکه زیستن شادمانه در دل رازهای فروبسته آن است. مدیریت زندگی، حل مشکلات زندگی نیست بلکه حل نشدن در مشکلات فزآینده آن به قصد واگذاری مرزهای وجود خویش است. مدیریت زندگی، جستوجوی معناهای برساخته نیست بلکه معنازدایی از معنا کردن ذهنی آن است.