loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

این وبلاگ واگذار می‌ شود

رمان نوجوان

2 (2)

ناشر افق

نویسنده فرهاد حسن زاده

تعداد صفحات : 144

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 98611 10003022
70,000 66,500 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

زال نوجوانی آبادانی است که در دوران جنگ یکی از همایسایه‌ ها دسته‌کلیدی به او سپرده‌اند تا وقتی برگشتند، آن را پس بگیرند.
زال دلباخته‌ی فریبا دختر همسایه بوده ولی فریبا نسبت به او احساسی نداشته است.
حالا بعد از سی و چند سال وبلاگی به نام دسته کلید به راه می‌ افتد و اتفاق‌ های تازه‌ ای را به دنبال می‌آورد.

صداها خوابیده، سکوت بیابان است و دیگر هیچ. تنت را روی خاکِ خشک می‌مالی و مثل مارمولکی زخمی می‌خزی. بیابان بی‌هیچ نشانی از آدمی یا ماشینی جلوی چشمت است. شاید شما آخرین ماشین بودید. شاید آن مینی‌بوس هم... و دیگر هیچ... باد داغ تند می‌شود و موهایت را به هم می‌ریزد. باد و بیابان و تنهایی. هیچ چشمی تو را نمی‌بیند. چه تنهایی بزرگی! چه آزادی غریبی! خورشید بالای سرت است و نورش چشم‌هایت را می‌زند. تنت از کوفتگی درد دارد و زخم‌هایت می‌سوزند. صدای جیک و پیک زبان‌بسته‌ها را می‌شنوی و سرت را می‌چرخانی طرف صدا. ناله می‌کنند. طوبا، طوبا کجاست؟ می‌خزی طرف ماشین. مثل مارمولکی که دست و پایش بسته باشد. مارمولک نیستی، ماری. به فریبا گفته بودی مارمولک همان مار است، مار کوچک. گفته بود: «حالا هرچی. مو از ئی جونور بدُم می‌آد. چِندشُم می‌شه وقتی می‌بینمش.» خودت هم بدت می‌آمد. سه‌بار جلویش مارمولک کشتی تا به تو افتخار کند که دوبارش دروغی بود. فقط همان یک‌بار راست بود. همان بار که رفته بودی توران‌خانم سر زانوی شلوارت را بدوزد. توران‌خانم گفت: «بشین تا برات شربت بیارم.» و رفت طرف آشپزخانه. تو نشستی لب حوض و به فرشته گفتی: «فرشته... بابات بزغاله کشته.» لج فرشته را درمی‌آوردی با این شعر. و از گوشهٔ چشم به فریبا نگاه کردی که داشت لباس‌ها را روی بند پهن می‌کرد. خیلی قشنگ این کار را می‌کرد. از صدای تکان دادن لباس‌ها خوشت می‌آمد و ذره‌های پاشهٔ آبی که به سر و صورتت می‌پاشید. دوست داشتی خیس شوی تا خنک شوی. بعد، وقتی روی نوک‌پا بلند می‌شد تا دستش به بند برسد... یک‌مرتبه جیغ کشید: «مارمولک!» فکر کردی به تو گفته مارمولک. ولی روی دیوار روبه‌رو مارمولک بزرگی چسبیده بود و داشت نفس می‌گرفت. فریبا لباس را انداخت و دوید طرف اتاق.
  • زبان کتاب
    فارسی
  • چاپ جاری
    6
  • تاریخ اولین چاپ
    1392
  • نوع جلد
    جلد نرم
  • قطع
    رقعی
  • اندازه قطع
    14.8*21
  • تعداد صفحات
    144
  • ناشر
  • نویسنده
  • وزن
    175
  • تاریخ ثبت اطلاعات
    چهارشنبه 7 اردیبهشت 1401
  • تاریخ ویرایش اطلاعات
    چهارشنبه 9 فروردین 1402
  • شناسه
    98611
  • دسته بندی :
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما