جنگ در آبادان شروع شده بود، عدۀ زیادی از مردم همان روزهای اول به شهرهای اطراف گریختند. پدر و مادر "فاضل" و "کامل" هم به همراه بقیۀ اعضای خانواده راهی ماهشهر شدند، اما پسر بزرگ خانواده ـ عادل ـ برای جنگ به خرمشهر رفت. پس از چندروزی که خانواده در منزل یکی از خویشاوندان در ماهشهر بودند به علت کمبود جا و امکانات، تصمیم گرفتند به سوی اصفهان حرکت کنند؛ فاضل که دانشآموز سال سوم راهنمایی بود به قصد یافتن عادل و ماندن در کنار او به آبادان بازگشت ولی برادر دوقلویش ـ کامل ـ با او قهر کرده و با خانوادهاش راهی اصفهان شد. اعضای خانواده مجبور شدند در میان راه در شهرکی تازه تاسیس به نام پالایشگاه زندگی کنند. از سوی دیگر فاضل در راه رفتن به آبادان، یکی از معلمان کامل را دیده و با او همراه شد. آن دو به آبادان رفتند ولی با خرابههای بسیار، شهدای بینام و جنگی تمامعیار روبهرو شدند.