کتابی سرشار از امید، الگوی واقعی آتش به اختیار و وطنپرستی به معنای واقعی است.
باید دینت را بشناسی، به وطنت با تمام وجود عشق بورزی تا بتوانی از مال، جان، کار، سلامتی و خانوادهات بگذری. رمضانعلی خردمند یکی از همین ایثارگران است. تا جنگ بود، جبههها خالی از حضورش نبود. سالها درگیر زخمهای تنش شد و بیهیچ توقع وقتی روستای آبا و اجدادیاش را بیحامی دید تنهایش نگذاشت. حامی روستا شد، داوت شد.
این کتاب، آینهای در مقابلمان است که بازتاب نورش، تصویر یک مجاهد واقعی را در دیدگانمان نمایان میکند به این امید که این جنس آدمها را بهتر بشناسیم و قدرشان را بدانیم.
گزیده کتاب
به من برگهای دادند و من برای تهیه مجوز اسلحه به سازمانهای مختلفی، از جمله محیط زیست منطقه مراجعه کردم و دو قبضه اسلحه صرفا برای دفاع از جان و مالمان در برابر اشرار منطقه تحویل گرفتم. حالا با پشتوانه داشتن سلاح با خاطری آسودهتر به زندگی در روستا ادامه میدادیم....