۱۰۰٬۰۰۰
تومان
10 ٪
۹۰٬۰۰۰
تومان
افزودن به سبد خرید

ناپیدا

دسته بندی: رمان و داستان کوتاه

ناشر: سروش

نویسنده: ملیحه ذوالفقاریان

ویراستار: مینا حسین‌ پور

سال نشر: 1401

تعداد صفحات: 276

فروش پیامکی این محصول
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما

گزیده کتاب

داد و فریادهایمان توی حجم صدای تیر و ترکش گم بود.
فائز طوریکه نگاهش را از من بدزدد صداها را بهانه کرد، نیم تنه اش را چرخاند و از پشت همان دیواری که در پناهش بودیم به انتهای میدان سرک کشید. کوتاه نیامدم و بلندتر داد زدم: «گفتم بگیرش که بی غیرت نشی.» نگاه درماندهاش از من گذشت و به آسمان افتاد که پر از اشک بود. از عمق وجودش داد زد.
- طاها.....
آن قدر از حرفش عصبی بودم که هیچ چیز برایم مهم نبود. نه طاها، نه موقعیتی که گرفتارش بودیم، نه اسارت، نه هیچ چیز دیگر. چشم از صورتش برنداشتم. انگشتر را داخل جیبش انداختم و کف دست خونی ام را کوباندم به سینه اش.
- خلاص... همه چی تمام دیگه بی غیرت نمی شی
- خیالت مرده ئی جنازه بازنده تو واس مو فرق داره؟ خیالت اوئی که واسه آوردن ئی جنازه خودشو به آب و آتیش زد انگشتر طلا به دست نی دختر کرده بود؟

اطلاعات کتاب

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام

برای ثبت بریده ای از کتاب لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

ورود یا ثبت‌نام