کتاب حاضر، روایتی تکان دهنده از همراهی نویسنده کتاب با کولبرها در نقطه صفر مرزی است.
نویسنده دی ماه سال 98 در پی حادثههایی برای کولبران خود را به نقطه صفر مرزی رساند و 13 کیلومتر با آنها همراه شد و از مشکلات آنها نوشت، این گزارشها در 15 دیماه 98 و 15 مرداد 99 تیتر اول روزنامه فرهیختگان هم شد. نویسنده این موضوع را رها نکرد و با برخی فعالان اجتماعی و صاحبنظران نیز گفتوگو کرد که حاصل این تلاشها کتاب «یک زمستان با کولبرها» شده که در نمایشگاه کتاب امسال در غرفه انتشارات سوره مهر رونمایی شده است.
گزیده کتاب
در دالانی که کول های کولبرها ساختنه است می افتم . ترسم از سقوط باعث می شود یخ کشن هایم را بیشتر با دیواره درگیر کنم . ترس پاهایم را بیشتر با دیواره برفی درگیر می کند. به خودم می ایم . چند ده کیلو برف از دیواره کنده ام و دارم با خودم به پایین می کشم . شیب مسیر آن قدر زیاد است که یخ شکن ها هم نمی توانند کمکی بکنند . در بخشی از قتلگاه آن قدر سرعتم زیاد می شود که از مسیر به بیرون پرت می شود و چند متر آن طرف تر می افتم . یکی از کولبرهایی که کمی بالاتر است با داد و بیداد می گوید : پایین دره س ... پایین دره س ... بیا سمت راست ...