فصل فیروزه
سال نشر : 1401
تعداد صفحات : 112
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 65102
10003022
معرفی کتاب
کتاب فصل فیروزه، دربردارنده ی داستانی عاشقانه از دختر و پسر نیشابوری است که سخت دلداده و بی قرار یک دیگرند. اما با پشت کردن پسر به دختر همه چیز تغییر کرده و خواننده شاهد ماجراهایی تلخ و سوزناک از دختری بخت برگشته و تنها خواهد بود.هیچ کس نمی داند اما این دو عاشق، کسی را جز یک دیگر نمی خواهند. حتی اگر پسر چیزی جز همان حجره فیروزه تراشی را نداشت، باز هم دختر ثروتمندترین تاجر نیشابور کسی جز او را انتخاب نمی کرد. این عشق عمیق و واقعی باطن جان هر دو دلداده زرتشتی را می سوزاند. یک روز صبح اما ورق برمی گردد. پسر به همه چیز پشت می کند و عهد می شکند. می گویند کسی از نیشابور رد شده و دل از او برده است. دختر تا از زبان خودش نشنود، باور نمی کند...
کتاب فصل فیروزه نوشته محبوبه زارع است و در انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده است.
سیندخت حریر روی صورتش را کنار زد و با ابروان در هم گرهشده، به مرد چشم دوخت:
- برای سمندم هم کجاوهای داری؟ اگر او را هم در کجاوهای جای دهی، همچون زنان دیگر زیر سایهبان خواهم رفت. هرچند این یک قافلهٔ خانوادگی است و من را شوقی برای ورود به حریم دیگران نیست.
مرد شگفتزده از او دور شد. از خیرهسری دختر در همین یکی دو روز همسفری، چیزهایی شنیده بود اما اینک به چشم خود میدید که او بهراستی مردی است مقاوم در هیئت یک دختر ماهرو! شنیده بود که این دختر عجم که قبیلهٔ مولا خلیل به اسم شاهزاده میشناسندش، بازماندهٔ کاروان شبیخونزدهای است. زخمهای بازویش همچنان روی پیراهن حریر، با پارچهای کتانی بسته شده بود و مرد به چشم خود میدید که با این وجود، دختر چگونه مردانه اسب میراند و گاه تیری در چله کمان نهاده و دل به شکاری میسپارد.
- برای سمندم هم کجاوهای داری؟ اگر او را هم در کجاوهای جای دهی، همچون زنان دیگر زیر سایهبان خواهم رفت. هرچند این یک قافلهٔ خانوادگی است و من را شوقی برای ورود به حریم دیگران نیست.
مرد شگفتزده از او دور شد. از خیرهسری دختر در همین یکی دو روز همسفری، چیزهایی شنیده بود اما اینک به چشم خود میدید که او بهراستی مردی است مقاوم در هیئت یک دختر ماهرو! شنیده بود که این دختر عجم که قبیلهٔ مولا خلیل به اسم شاهزاده میشناسندش، بازماندهٔ کاروان شبیخونزدهای است. زخمهای بازویش همچنان روی پیراهن حریر، با پارچهای کتانی بسته شده بود و مرد به چشم خود میدید که با این وجود، دختر چگونه مردانه اسب میراند و گاه تیری در چله کمان نهاده و دل به شکاری میسپارد.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1401
-
چاپ جاری11
-
شمارگان1200
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات112
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن116
-
تاریخ ثبت اطلاعاتشنبه 8 اردیبهشت 1397
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتشنبه 4 آذر 1402
-
شناسه65102
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
محمد نوری مطلق
کتاب خوبی است و به بیان ساده و روان تلاقی عشق زمینی دختری ایرانی با آرمان های ملی گرایانه به پسری است با عشقی معرفتی به امام رضا ع و حضرت معصومه س که در این داستان پاسخ به سوالات هم داده شده است تا عظمت درک عشق به اهل بیت سلام الله علیه را خواننده جوان دریابد و رهسپار جاده عشق حقیقی شود.
25 خرداد 1398