« قرآن می خوانند . خواندن ِ با حال ، خواندن ِ با عشق ، خواندن ِ با اشک . روز سوم اعتکاف است . روز اول و دوم اگر اعتکاف را باطل می کردی ، فقط باطل می کردی . اما روز سوم نباید . حرام است . و باطن این حکم را که بنگری ، می بینی صاحب خانه به زور نگهت داشته است . دو روز اگر توی خانه اش ماندی و زار زدی ، روز سوم مال خود ِ اویی . عشق بازیِ روز سوم چیز دیگری است . افتاده ای توی بغل معشوق . چه کار می کنی ؟ گریه...گریه...گریه... . او می گوید ، او حرف می زند ، یک بار با کلمات ِ کهف ، یک بار با یس ، یک بار با صافات و... همین طور حرف هایش را گوش می دهی و زمزمه می کنی و اشک می ریزی . معنای این کلمات مَستت می کند .
قرآن که تمام می شود ، یک بغض عجیبی گلوی همه را می گیرد...»
آن چه خواندید، برشی بود از کتاب «آل معشوق» که محمد صادق کریمی آن را نگاشته است. وی گاه خاطرات و چگونگی گذر ایام را در این اثر بیان کرده و به شیرینیهایی که در این چند روز چشیده است، گذری زده است و گاه با زبانی طنز به این موضوع نگاه میکند. بر خلاف کتبی که تا کنون با موضوع اعتکاف به چاپ رسیده و تنها در آنها به بیان مسائلی از قبیل آداب اعتکاف و احکام آن و مختصری از خاطرات بعضی معتکفین که رنگ کلیشه به خود گرفته، این کتاب سعی کرده است روایت متفاوتی را از اعتکاف ارائه دهد و آنچه را در این سه روز اتفاق میافتد به زبان امروز به تصویر بکشد، و میتوان گفت این اثر نمونهای جدید در موضوع خود محسوب میشود.
کریمی در مقدمهٔ کتابش هم نوشته است: «رفیق ما هر سال یک میهمانیِ باشکوه راه میاندازد. بریز و بپاشی است که نگو! ما هم چند باری رفتهایم و حالَش را بردهایم.
بَس که زیبا بود گفتم بگذار از آن، وَصفُ الْعِیشی کنم که نصفُ الْعِیشی باشد برای شما.
حاصل دیدهها و نوشتهها، روایتی شد از سه روز عشق، در جامعهُ الْعُشّاقِ حضرت دوست. روایتی کاملاً مستند و واقعی. نه قصه است و نه شعر. میهمانی همین بود و هست که میخوانید؛ بلکه بیش از این.
رفیق، اسم میهمانیاش را گذاشت «اعتکاف». میهمانش هم باید حداقل سه روز در مسجد جامعی بماند و بیرون نیاید و مشغول عبادت شود، به آداب میزبان.
این رفیق ما، رفیق شما هم هست :
حضرت ربُّ الاَرباب.»