شهریور سال گذشته کتاب «دا» رونمایی شد. «دا» روایت خاطرههای یک شهروند خرمشهری از 20 روز اول جنگ است. روزهایی که مردم عادی مجبور شدند نقش سرباز را بازی کنند. مردانی که تا دیروز پی کسب و کار و دکان شان بودند اسلحه دست گرفتند و زنها هم شدند امدادگر. اما ویژگی کتاب «دا» به شرح وقایع اینچنینی نیست چون تا حالا کتابهای جنگی و خاطرهنویسیهای زیادی منتشر شده اما هیچ یک به چاپ هفتادم نرسیدند.
شرط موفقیت این کتاب ظرافت نگاه راوی آن است؛ سیده زهرا حسینی که وقتی جنگ شروع شد یک دختر 17 ساله پرجنب و جوش بود. همه اتفاقها در کتاب «دا» از زبان این دختر بیان میشود.
حرف و حدیثهای زیادی تا حالا درباره این کتاب شنیدهاید و اگر اهل مطالعه کتاب یا روزنامه و تماشای تلویزیون هستید حتما با این خانم آشنا شدید.
*کتاب «دا» تقریبا 20 سال پس از جنگ چاپ شد. چرا این قدر طول کشید؟
چون من راضی نمیشدم مصاحبه کنم و خاطرههایم را بازگو کنم. فکر میکردم چه لزومی دارد این اتفاقها را برای مردم بگویم. تصور میکردم ریا میشود. نمیخواستم اجر کارهایم را ضایع کنم.
*بعد از 20 سال یک دفعه چه اتفاقی افتاد که راضی شدید؟
بسیاری از خانوادههای ایرانی در جنگ آسیب دیدند و برای نجات کشورشان زحمت کشیدند اما در دورهای مقاومت و تلاش برای دفاع زیر سوال رفت به ما گفتند: جنگ طلب! تصمیم گرفتم مصاحبه و ثبت خاطرهها را شروع کنم و این تفکر را از بین ببرم. حس کردم این حق بچههای امروز است که خودشان بخوانند و خودشان قضاوت کنند. البته لطف خدا بود که خانم اعظم حسینی سر راهم قرار گرفت و باعث شد به آن روزها برگردم و با سوالهای ریزی که پرسید همه چیز را از ذهنم بیرون کشید.
مگر در سالهای قبل هم نویسندگان برای ثبت خاطره به شما مراجعه کرده بودند؟
بله. همان سالهای اول پس از جنگ، سید مرتضی آوینی چند بار به من توصیه کرد که خاطرههایم را ثبت و منتشر کنم اما من هر بار از این کار پرهیز میکردم.
*زن ایرانی در جنگ چه کرد؟
متاسفانه بعضی آقایان نقش زنان را در جنگ کمرنگ معرفی کردند اما این زنان بودند که به پدر، برادر و فرزندانشان اجازه و روحیه حضور در جبهه را دادند. وقتی عراق حمله کرد مدتی طول کشید تا ارتش خودش را پیدا کند. همین مردان و زنان شهرهای مرزی بودند که جلو دشمن ایستادند. به جز امدادگری و کارهای پشت جبهه، بعضی زنان اسلحه ژ-3 دست میگرفتند که گاهی اندازه قد خودشان بود.
*چه طور سوره مهر را برای انتشار کتاب «دا» انتخاب کردید؟
برای من امانتداری خیلی مهم بود. به همین دلیل کتابهایی را که پیش از این در انتشارات سوره مهر منتشر شده بود مطالعه کردم و به آنها اعتماد کردم.
*بازگویی خاطرهها چند سال طول کشید؟
تقریبا در مدت 7 سال، هزار مصاحبه انجام شد تا جزییات چند روز از جنگ به دقت ثبت شود.
*کلافه یا خسته نشدید؟
کلافه و خسته نمی شدم؛ اما خاطرهها خیلی تلخ بود و من دچار فشارهای عصبی میشدم از طرفی این اضطراب به خانم ا عظم حسینی هم منتقل میشد. گاهی به قدری حالم بد میشد که مجبور میشدیم کار را 2-3 ماه تعطیل کنیم.
*بعد از هزار مصاحبه توانستید همه مشاهدههای جنگی را بازگو کنید؟
نه. بعضی از اتفاقها را نگفتم، بعضیها را هم طبیعی است که فراموش کرده باشم.
*در نگارش کتاب و نوع نوشتن خانم اعظم حسینی هم دخالتی را داشتید؟
بله. مواظب بودم عین گفتههایم نوشته شود. در تمام مدت مصاحبهها حواسم به نوشتن خانم اعظم حسینی بود نمیگذاشتم حتی یک کلمه هم جابهجا شود. اگر چیزی عوض میشد، تذکر میدادم که عین جمله خودم را بنویسد. همه کتاب عین جملهها و گفتههای خودم است و او چیزی را اضافه و کم نکرده.
*گفتید بعضی از خاطرهها یادتان نیست. بعد از این مدت طولانی، فراموش کردن اتفاقها منطقیتر از بیان تک تک آنها به نظر میرسد. چطور این جزییات را به دقت بازگو کردید؟
پدرم آدم منظمی بود و این ویژگی را به ما هم یاد داد. پدرم از بچگی به من و بردارم میگفت به همه چیز خوب نگاه کنیم و خوب هم به یاد بسپریم. نکته دیگر اینکه در این 20 سال هیچ وقت این لحظهها را فراموش نکردم و با تکتک خاطرههایم زندگی کردم. همه این خاطرهها برای من تکرار میشد و لحظهای از آن روزها غافل نبودم. میگویند خاطرههای دور معمولا رنگ ندارند و خاکستری هستند اما اگر من چیزی را به خاطر بسپرم با رنگ و بو و تمام جزییات به یاد میآوردم.
*زمان مصاحبه به شخصیتهای کتاب هم فکر میکردید یا بعد از نوشتن سرو کله این آدمها پیدا شد؟
بعضیها مثل «دا» مادرم، که نقش اساسی در زندگی من داشتند از اول بودند اما شخصیتی مثل زینب رودباری بعد از نوشتن کتاب پیدا شد.
به نظرتان کتاب حجیم نیست؟ چرا مخاطب کمحوصله ایرانی باید این کتاب را بخواند؟
مخاطبان کمحوصله شرطی دارند، میگویند، 20 صفحه میخوانیم اگر توانستیم کتاب را کنار بگذاریم حرفی نیست! بیشتر کسانی که کتاب را خواندهاند میگویند نمیشود آن را کنار گذاشت و نباید حتی یک کلمه از آن حذف شود.
*تبلیغات رسانهای چقدر در فروش کتاب «دا» سهم دارد؟
اینکه رسانهها درباره یک کتاب تبلیغ کنند خوب است اما آنچه باعث شد مردم این کتاب را بخرند و بخوانند؛ حقیقت انکارناپذیر جنگ و صحنههای واقعی است. این صحنهها تلخ و ناراحتکننده است اما با گوشت و خون آنها را حس کردهام. بارها گفتهام؛ موقع آشپزی وقتی گوشت را تکهتکه میکنم یاد بدنهای قطعه قطعه شده شهدا و ماجراهای غسالخانه میافتم. یادم هست که آن روزها میگفتم دیگر لب به گوشت نمی زنم. زندگی کردن با خاطرههای تلخ، کار سختی است.
*خاطرههای تلخی از خرمشهر در ذهنتان هست، برای این شهر مردمش دلتنگ میشوید؟
بله. من همیشه دلم برای خرمشهر و همشهریانم تنگ میشود و هر لحظه به یاد آنها هستم. خرمشهر قبل از جنگ خیلی سرسبز و آباد بود، بعد از 20 سال هنوز به شهر شبیه روزهای قبل از جنگ نشده.
*مگر بازسازی نکردهاند؟
دشمن همه جا مین گذاشته بود. مدتها طول کشید تا این زمینها پاکسازی شد. اما هنوز در شلمچه و کنار مرز مین وجود دارد. در بمبارانهای شیمیایی زمینهای سرسبز کشاورزی و نخلستانها نابود شد، نمیدانم چرا بعد از این همه مدت هنوز این زمینها احیا نشدهاند. باید شط را لایروبی کنند و گل و لای را در زمینهای کشاورزی بریزند که خاک حاصلخیز شود. خیلی از خانهها به دلیل موج خمپاره و اصابت ترکش تبدیل به ویرانه شدهاند. عدهای هنوز هم در این ویرانهها زندگی میکنند؛ ممکن است هر لحظه این خانهها بر سر اهالی آوار شود. وقتی به خرمشهر میروم از دیدن این وضعیت و رنج و مصیبت مردم حال بدی پیدا میکنم.
*منبع: برنانیوز
*گفتنی است کتاب دا در فروشگاههای دفتر نشر معارف و سایت پاتوق کتب موجود و قابل تهیه است.
برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبتنام کنید