خبر

    «زیباترین روزهای زندگی» روایتی از روزهای مقاومت خرمشهر

    «زیباترین روزهای زندگی» به مقاومت همه جانبه مردم خرمشهر در مقابل رژیم بعث عراق پرداخته و از زبان فوزیه مدیح یک بانوی مدافع خرمشهر، سختی ها و رنج های سال های ابتدایی جنگ را روایت می کند.

    به گزارش پاتوق کتاب فردا به نقل از پایگاه خبری سوره مهر، کتاب «زیباترین روزهای زندگی» خاطرات سیده فوزیه مدیح نوشته ی سمیه شریفلو، روایتگر حوادث و اتفاقات دوران جنگ تحمیلی است که با زبانی شیوا و روان بیان شده و توسط انتشارات سوره مهر چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

    سمیه شریفلو در این اثر به شرح سرگذشت فوزیه مدیح و رشادت های ایشان و خانواده محترمش در زمان جنگ پرداخته و تاثیر حضور بانوان را در آن دوران خطیر به تصویر کشیده است.

    سمیه شریفلو این کتاب را این چنین معرفی کرده است: کتاب «زیباترین روزهای زندگی» در میان انواع ادبی، گونه خاطره و از میان اقسام شیوه های خاطره نگاشته های جنگ مبتنی است بر گونه شفاهی روایت.

    این کتاب تاریخ شفاهی نیست، اما ابزارهای تاریخ شفاهی در آن به وضوح دیده می شود و به علت تلاش پژوهشی قابل توجهی که در آن صورت گرفته و مستندنگاری و اسناد شفاهی و کتبی متعددی که برای استناد آن ارائه شده، اطلاعات قابل قبول و مطمئنی را در خود جای داده که قطعا در بررسی های علمی پژوهشی مورد استناد قرار خواهد گرفت.

    در بخشی از کتاب «زیباترین روزهای زندگی»؛ خاطرات سیده فوزیه مدیح می خوانیم: تابستان ۱۳۶۱، بازسازی خرمشهر شروع شده بود و ادارات کم کم داشتند به آن جا بر می گشتند. خیلی ها برای کار به آن جا رفتند. پدر من هم یکی از افرادی بود که به خرمشهر رفت و در فرمانداری شهر مشغول به کار شد. سیدنوری هم در اهواز مشغول به کار بود. این بهانه ای شد تا مادر که دوری پدر برایش خیلی سخت بود، اواخر تابستان، تصمیم جدی بگیرد به اهواز نقل مکان کرده و به این شکل به خرمشهر نزدیک تر شویم.

    ضمناً می خواست برای سروسامان دادن برادرم، آستین بالا بزند و فکر می کرد، باید نزدیکش باشد تا بهتر بتواند این کار را انجام بدهد. گر چه اهواز به آبادان نزدیک تر بود و راحت تر می توانستم رفت وآمد کنم، اما ماندن در شیراز را ترجیح می دادم. نمی خواستم همراه خانواده بروم. فکر می کردم با حال و روزی که دارم، اگر مدتی از آن ها دور باشم، برایشان بهتر است. به همین خاطر تصمیم گرفتم کارم را در بنیاد ادامه بدهم. مادر و پدر موافق این کار نبودند.

    برای خرید اینترنتی این کتاب از سایت پاتوق کتاب فردا اینجا را کلیک کنید.

    برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

    ورود یا ثبت‌نام