خبر

    تجلیل حائری شیرازی از استاد حسینی الهاشمی

    تشکر می کنم از اساتید و دانشجویانی که در جلسه حضور دارند. ذکر خیری کنم از حجت الاسلام و المسلمین آقا سید منیرالدین که واژه حجت الاسلام برایش بسیار به جا و مناسب بود. چنین کلمات و القاب، مثل پول هستند. وقتی که اولین بار مصرف می شوند یک ما به ازای بسیار بالایی دارند. وقتی تورم به آن می خورد، دیگر ارزش اولیه خودش را ندارد. ارزش اسمی بر آن می آید. بعضی ها هستند که در عین حال که در دوره ای آمده اند که این الفاظ حالت تورمی پیدا کرده و آن معنای اولیه اش را از دست داده، بر آن معنای اولیه بروز و ظهور پیدا می کنند. این ها در دوره حیاتشان شناسایی نمی شوند. اگر شاگردی استادش را نشناسد، از جوانی اش است؛ اما اگر استاد فرزند خودش را نشناسد، این خیلی جای حیف و دریغ دارد. ایشان از فرزندان حوزه بود که پدران حوزه خوب او را نشناختند. فرزند خودشان را در جایگاه طبیعی خودش ندیدند. ریشه تحولی که در ایشان پیش آمد، ورودش به عالم مناظره بود. چیزی که جایش الان خالی است. این تحولی که شما می خواهید در علوم انسانی به وجود بیاورید، امکان ندارد بدون مناظره به جایی برسید. من به یکی از بزرگان عرض کردم که آیا به این موضوع فکر کرده اید، چرا ما هشام ابن حکم نداریم؟ و بعد سوال دومم را مطرح کردم: آیا هیچ فکر شده که چرا ما سعدی نداریم؟ ما باید ریشه های پیدایش این ها را پیدا کنیم. ریشه پیدایش هشام ابن حکم، فرهنگ مناظره بود. فوائد مناظره بود. استعداد هشام بالاست اما کارگاهی که امام صادق علیه السلام تهیه کرده که این مواد اولیه ای مثل هشام تبدیل به کالای هشام بن حکمی بشوند، این روش کارش مناظره است. در مقابل تکفیرهای بنی امیه، تهدیدهای آن ها، خریدن افراد، شکنجه گاه های آن چنانی که درست کرده بودند، حضرت یک کار کرد: باب مناظره را افتتاح کرد. با مناظره علمی، فرهنگ بنی امیه را برانداخت. ما اگر می خواهیم به جایی در عالم برسیم که رویدادهای سیاسی دارد ما را به آن ها دعوت می کند، این همه خونی که شهدا دادند، باعث این سونامی بزرگی شده که الان، نه تنها خاور میانه فردا اروپا و آمریکا را هم فرا خواهد گرفت. تحلیلی من داشتم در خبرگان که شنیدم برخی اعلام کردند که ما حرف ایشان را نفهمیدیم. ایشان گفته شرافت مثبت، شرافت منفی، ما شرافت مثبت و منفی را نفهمیدیدم. این مطلب معمایی نبود. بحث من این بود در خبرگان که مردم یک شرافت انسانی مثبتی دارند که این شرافت در حال رشد است و حکومت های وابسته، ضد شرافت انسانی اند. این شرافت منفی است. این مردم در این شرافت منفی نمی گنجند. انفجار که می شود، ریشه اش اختلاف مثبت و منفی بودن شرافت است. این که معما ندارد. شما یک ظرفی را در فریزر می گذارید هوای چهل درجه زیر صفر این وضعیتش است. آبی را جوش صد درجه می کنید، می ریزید داخل این ظرف، داخل این گرمای مثبت پیدا می کند. بیرونش وضعیت منفی دارد. آن انقباض بیرونی، انبساط درونی را نمی تواند تواند تحمل کند. به هم می زند. این اختلاف شرافت مثبت و منفی است. وقتی این مسئله انسانی است، تشیع ما کمک به افزایش شرافت مثبتمان کرده، تبدیل شده به یک عامل انسانی. بعد تبدیل شد به یک عامل اجتماعی. اگر ریشه این تحولات در انسان است، محدود به عالم تشیع نخواهد بود، کل عالم اسلام را در بر می گیرد. اگر ریشه در انسانیت انسان دارد، محدود به عالم اسلام نخواهد بود. کل انسان های عالم را فرا می گیرد. هر جا که حکومت ها در حد خود مردم نیستند این انفجار واقع خواهد شد. چرا؟ چون مردم انبساط پیدا کرده اند. این علومی که به مردم داده می شود، برایشان انبساط می آورد. وسعت ظرفیت می آورد. کسانی که عالم را با دستگاهی جدید می بینند، ظرفیت وسیع تری پیدا می کنند. آن حکومتی که می خواهد این مردم را تحمل کند، باید حکومت واسعی باشد. دید واسعی داشته باشد. مدیریت واسعی داشته باشد. مدیریت جهانی مدیریت تهدید و تطمیع است. این مدیریت تهدید و تطمیع، نمی تواند یک دانشمند را تحمل کند. نمی تواند یک آزاد اندیش را تحمل کند. این ها خیال کردند با این ابزارهای کهنه گذشته می توانند تحول جدید را مدیریت کنند. نمی توانند مدیریت کنند. اگر می توانستند، شاه کرده بود. خب این تحول دارد واقع می شود. این ها همه از برکت شرافتی است که این ها از نور شهدا پیدا کردند. این نور شهدا به مردم این شرافت مثبت آزاد اندیشی را داده است. منتهی وقتی می خواهیم آن را نهادینه اش کنیم، باید از نظر علمی از آن کم نباشیم و ما کم هستیم. ریشه اش این است که شهدا در میدان مقابله ای که کردند به این مقام رسیدند که بتوانند شرافت را به عالم صادر کنند. در میادین علمی هم مقابله کردن با پهلوان های علمی مکاتب دیگر، می تواند به انسان قدرت بدهد. این یک واقعیت است. گاهی من از مثال فوتبال می گویم بعضی ها تعجب می کنند که این، اینجا چه کار دارد. پیروزی و استقلال هر چه با هم بازی کنند، حرف تازه ای برای هم ندارند. چیزی از هم یاد نمی گیرند. آدم ها هم همین طورند. ما باید دانشمندان کافر عالم را دعوت کنیم. حرف خودشان را بزنند ما جواب بدهیم. نه حرف من نیست. حرف آیت الله العظمی بروجردی است به روایت آیت الله شرعی این مرد خدوم آیت الله شرعی و آیت الله راستی، خیلی کمک می کردند به حجت الاسلام والمسلمین آقا سید منیر الدین. کمکش کردند توانست فرصتی پیدا کند. حرفی بزند. هر چه به دست آورد از مناظره بود. از مناظره با کمونیست ها، با انسان های قوی . منتهی بعضی هستند در مناظره ملتزم به اشکالات میشوند، کم می آورند، وقتی کم آوردند نتیجه مناظره بد می شود. بسیاری افرادی که افکار غربی بر آن ها غالب می شود، به خاطر این که بنیه لازم را، اعتقادات لازم را،احساس مسئولیت لازم را برای مقابله با این نگاه ها نداشتند، رفتند با آن ها برخورد کردند. این راه را من مطرح می کنم به عنوان یک الگو، این روش را باید ما پیش ببریم. دست خالی انسان می آید در مناظره عیبی ندارد. اما با دل خالی نمی تواند بیاید. اگر دست خالی است، باید دل پر باشد، قوت قلب داشته باشد. ایمان داشته باشد. ایمان و احساس مسئولیت. چیزی که تهدید می کند تمدن عالم را این است که ظرفیت مسئولیت روز به روز بالا می رود اما ظرفیت احساس مسئولیت روز به روز پایین می آید. این تفاوت برای تمدن امروز عالم شکننده است. ببینید چطوری می شود: از چاه آب می کشید،دلو شما ظرفیتی دارد. هر چه ظرفیتش بیشتر باشد، آب بیشتری می آورد، سنگین تر می شود. بند شما باید کششی معادل این سنگینی را داشته باشد. بند شما در تمدن احساس مسئولیت است. مال مسئولیت است. قدرت مسئولیت است. عزت مسئولیت است. علم مسئولیت است. شهرت، محبوبیت این ها همه مسئولیت است. دارایی های انسان سرتاسر مسئولیت است. با این انفجاری که در علم دارد واقع می شود، با این قدرت جدیدی که ابزار به انسان می دهد، این ظرف را مرتباً دارد افزایش می دهد، طنابش کو احساس مسئولیت؟ رشته های این طناب از کجا می آید؟ احساس مسئولیت را انسان چطوری محکم می کند. من از یکی از استادان دانشگاه که جایزه نوبل گرفته بودند و از کشور خارج آمده بودند به ایران، پرسیدم آیا شما یک رشته ای در دانشگاهتان دارید که اگر انسان در آن فارغ التحصیل بشود، دست درازی به مال غیرنکند. گفت نه در دانشگاه نداریم. حلاج بر سر دار خوش می سرود این بیت کز شافعی نپرسید امثال این مسائل این ها را در دانشگاه های آن ها یاد نمی دهند. چرا؟ چون علم فقط در حوزه دگر بازداری کارآیی دارد. در حوزه خودبازداری علم هیچ چیز در دستش نیست. دستش خالی است. امنیت ترکیبی است از خود بازداری و دگر بازداری. بشر در دگر بازداری به این جاها رسیده. موشک ها، قاره پیماها، کلاهک های هسته ای این ها همه اش دگر بازداری است. دیگران را باز داشته اند. برای این که خودشان را بازدارند، چه دارند؟ ابزارشان کو؟ امکاناتشان کو؟هیچ چیز ندارند. قرآن وقتی می گوید: فمن یعمل مثقال ذره خیر یره فمن یعمل مثقال ذره شر یره. این دارد طناب احساس مسئولیت انسان را می تابد. محکم می کند. خدا هست زمینه احساس مسئولیت است. انسان دوباره زنده می شود، زمینه احساس مسئولیت است. بهشت و جهنم این چیزهاست که باید بیاید در فرهنگ ما. متأسفانه ابهام های خام و نسنجیده ای می خورد در قلب این معارف. همه این ها را به ظاهر لِه می کند. ترس از جهنم را می خواهد در انسانی که ابتدایی است ریشه کن کند. کسی که در مسجد الحرام است اگر رو به دیوار کعبه نماز بخواند، نمازش درست است اما اگر رو به دیوار مسجدالحرام نماز بخواند، نمازش باطل است. کسی که بیرون از مسجد الحرام است، قبله اش همین دیوار مسجد الحرام است اما کسی که در آن جا است، این قبله نیست. ترس از بهشت و جهنم، برای کسی که "من دخله کان آمنا " نشده، خودش ترس از خداست. خدا رحمت کند مرحوم منیرالدین این اعتقاداتش بود. واقعاً از خدا می ترسید. با از خدا ترسی اش در مناظره قوی شد. بسیاری دیواری کوتاه تر از دیوار خدا برایشان نیست. از این جهت در مسئله برده داری، امروز اولین حمله ای که به ادیان کردند، این بود که چرا ادیان برده داری را لغو نکردند. این ها منفعل شدند. چیزی نداشتند. وقتی شما در برابر این حرف عقب نشینی می کنید جایی برای ایستادن برای شما نگذاشته است. می گویند اگر این عامل انسانی بود، چرا ادیان سال ها این را امضا کردند؟ شما می توانید این مسئله را در سایه قرار دهید؟ این ها باید بیاید در مناظره. اما وقتی می خواهید مناظره کنید از دین مایه نگذارید. قرائتی از دین را انتخاب نکنید که علم به آن اجازه می دهد. ما در دوم خرداد به این مقطع رسیدیدم که دین آن جایی که با علم، آن جایی که با علوم انسانی مغایرت دارد محکوم به اعدام است. آن قرائتی از دین رامی توانستیم به آن ما تخفیف بدهیم و این حکم را اعدام قطعی اش را عقب بیاندازیم که با علوم انسانی غرب مغایرت نداشته باشد. ما این مقطع را طی کردیم این که قرائت های مختلف از دین مطرح می شد، برای این که یکی از قرائت ها باشد که با علوم انسانی غرب مغایرت نداشته باشد که حق حیات داشته باشد. تعدد قرائت ها به عنوان راه ادامه حیات دین مطرح بود. اول مسئله این است که بین علوم انسانی و علوم تجربی تفاوت است. ما بایستی به شدت نسبت به این که دین متهم بشود که با علوم تجربی کمترین مغایرت را داشته باشد، حساس باشیم. وقتی کلیسا در برابر کروی بودن زمین یا حرکت زمین ایستاد، در مقابل علوم انسانی نبود، در مقابل علوم تجربی بود. دین را تحریف کردند شد کلیسا. مغایرتش با علوم تجربی ظاهر شد. بعد خواستند به زور و کشتار و انسان سوزی حلش کنند. همین کاری که الان در بحرین می کنند. مگر با این ها می شود مقابل علم ایستاد. علم تجربی ریشه علمی دارد. نظمی دارد اما در علوم انسانی باب باب دیگری است. شما انسان را کجا شناختید؟ که جامعه انسانی را بشناسید. اول کلام، تو از انسان چه می دانی که می خواهی درباره جامعه انسانی حرف بزنی. تو اول بگو انسان کیست بعد بگو کمالش چیست؟اطلاعات بشر درباره انسان هیچ است. چه می گوید درباره موجودی که "لا یسعنی ارضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المومن " شما الان کهکشان ها را می دانید چندین میلیارد کهکشان داریم هر کهکشانی چندین میلیارد ستاره است و فاصله اش هم الی ماشاء الله. می گوید قلب عبد مومن جای من است. بشر چه دارد در برابر قلب عبد مومن؟ قلب عبد مومن خانه اصلی خداست. کعبه ماکت این خانه است. مسجد الحرام ماکتش است. خواستند مجسم کنند قلب انسان را کعبه را ساختند. خواستند مجسم کنند صدر انسان را مسجدالحرام را ساختند. این ها ماکتش است. انسان می رود حج که ماکت خودش را ببیند. حرم اصلی انسانی دل انسان است. هر که شد محرم دل در حرم یار بماند و آن که این کار ندانست در انکار بماند خب من وقتم تمام شد. والسلام علیکم و رحمه الله. * سخنرانی آیت الله محی الدین حائری شیرازی در همایش «تحول در علوم انسانی» - 90/02/21 منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله حائری شیرازی

    برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید

    ورود یا ثبت‌نام